saranghae

اگر مرا دوست نداشته باشی ، دراز می‌کشم و می‌میرم .

مرگ نه سفری بی‌بازگشت است و نه ناگهان محو شدن .

مرگ ، دوست نداشتن توست

درست آن‌موقع که باید دوست بداری ...

(رسول یونان)

+نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت9:0توسط پردیس | |

زخمی در پهلویـم است..
 
روزگار نمک ـ ـ می پاشــد..
 
و مـن به خــود می پیچـــــم..
 
و همه فــــکر می کنند می رقـــصم..
 
 

+نوشته شده در جمعه 14 شهريور 1394برچسب:,ساعت8:0توسط پردیس | |

بیا تمامش کنیم….

همه چیز را….

که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن….

نگران نباش….

قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد…

اما فراموشم کن…..

بخند… تو که مقصر نبودی…

من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم…

میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟

گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است….

بیا به هم نرسیم…!!!!!

 

+نوشته شده در جمعه 13 شهريور 1394برچسب:,ساعت1:42توسط پردیس | |

بارانی مورب
در نیمروزی آفتابی
هیچ اتفاقی نیافتاده است
تنها تو رفته ای
اما من قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما جایی دور
دریایی را به باد داده اند.

 

+نوشته شده در جمعه 13 شهريور 1394برچسب:,ساعت1:23توسط پردیس | |

این شهر
شهر قصه های مادربزرگ نیست
     که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
   هرگز آبی ندیده ام.
من از اینجا خواهم رفت و فرقی هم نمیکند که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
  از گم شدن نمی ترسد 

+نوشته شده در جمعه 13 شهريور 1394برچسب:,ساعت1:20توسط پردیس | |

دیگر با صدای بلند نمی خندم

با صدای بلند حرف نمی زنم

دیگر گوش نمی دهم

به صدای باد

               دریا

                     پرنده

                             پاواروتی

پاورچین پاورچین می آیم و

                                 می روم

بی سر و صدا زندگی می کنم

تو در من به خواب رفته ای

 

رسول یونان

 

 

+نوشته شده در جمعه 13 شهريور 1394برچسب:,ساعت1:16توسط پردیس | |

برفي که مي‌باريد من بودم
تو را احاطه کردم
در بَرَت گرفتم
گونه‌هايت را نوازش کردم
شانه‌هايت را بوسيدم
و پاره پاره ريختم
پيشِ پاي تو

بر من پا گذاشتي
کوبيده‌تر سخت‌تر محکم‌تر شدم

تابيدي به من
آب شدم

 

 

+نوشته شده در جمعه 13 شهريور 1394برچسب:,ساعت1:15توسط پردیس | |

 

اين ابرها را
من در قاب پنچره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمي تابد
تقصير من نيست
با اين همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بيداري ست
زير پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاري از دستم بر نمي آيد

رسول يونان

 

+نوشته شده در جمعه 13 شهريور 1394برچسب:,ساعت1:13توسط پردیس | |

 

روياها نيز پير مي‌شوند
اما كشان كشان و پيوسته
پيش مي‌آيند
پا به پاي من
كه از ديرباز
دست در دست‌شان داشته‌ام

از ما كدام‌ يك پيش‌تر از پاي خواهيم افتاد
روياها
كه سايه‌‌ام مي‌انگارند ؟
يا من
كه واقعيت‌شان پنداشته‌ام ؟

شهاب مقربين

 

+نوشته شده در جمعه 13 شهريور 1394برچسب:,ساعت1:8توسط پردیس | |

 

احساس مي کنم
جنگل
به طرف شهر مي آيد
احساس مي کنم
نسيم در جانم مي وزد
احساس مي کنم
مي شود
در رودخانه آسفالت پارو زد و
قايق راند
همه اين احساس ها را
عشق تو به من بخشيده است

رسول يونان

+نوشته شده در جمعه 13 شهريور 1394برچسب:,ساعت1:5توسط پردیس | |