saranghae

کسی نیست

چیزی نیست

شاید این صدای سکوت قدم های باد است

شاید باز باران با ترانه میزند بر بام خانه

شاید این چهره خسته...شاید این دل پیر

شاید این روح اواره

این قلب افسرده...

شاید ان شازده کوچولو هم...

شاید...شاید این همه ادم

شاید ان اشک گوشه چشم

شاید ... شاید

همه مردند

که این گونه غرق در سکوتند

شاید این لب خاکستری جنازه هاست

که میبوسد صورت سرد را

از عقب جلو افتاده...مغز ناهمگونم

شاید....شاید هم من معلولم

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:37توسط پردیس | |

يك روز دختري به سوي كورش كبير رفت و گفت:

من عاشقت هستم.

كورش گفت : لياقت شما برادر من است كه زيباتر از من است

و پشت سرت ايستاده.

دخترك برگشت اما کسی رو ندید.

كورش گفت : اگر عاشقم بودي هيچ وقت بر نميگشتي.

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:25توسط پردیس | |

در قلــــــبم زمين لــرزه اي به وســعت 8 ريشـــتر اتفاق افتاد

 

آنقدر شـــدید که حتی انعکاس آن را در مغزم نیز

احســاس کردم . تمام مویرگ  ‌‌‌ها - سرخرگ ها و سیاهرگ های

من در هم تنید . درختـــــان و ســـاختمان های قلبم فرو ریخت .

خون هم چو ســــــیلی در بدنم جاری گشت و هزاران بلا های دیگر

اما تو چه ســـــاده از همه این حوادث گذشتی وفقط به خاطر

فقط بــه خــــاطــر ...

یک آبادی دیگر ...

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:21توسط پردیس | |

آدم دلتـــنگ ؛ حرف حالی اش نمی شود .... لطفاً برایش فلسفه نبافید ...


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت21:18توسط پردیس | |

 

 

گاهی به آسمان نگاه کن ، شاید کبوتری خسته به آشیانه ی دلت محتاج باشد


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:35توسط پردیس | |