saranghae

مسئول داروخانه هم میداند ما زخم هایمان زیاد است!بقیه پولمان را چسب زخم میدهد!

+نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:20توسط پردیس | |

دلتــــنگـــی یعنــــی…

روبــه روی دریــا باشـــی و…

خاطـــره ی یـــک خیابان…

خفـــه ات کنـــــد…!!!

+نوشته شده در شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:48توسط پردیس | |

شاعر از كوچه ی مهتاب گذشت، لیك شعری نسرود، نه كه معشوقه نداشت... نه كه سرگشته نبود... سالها بود دگر، كوچه مهتاب خیابان شده بود

+نوشته شده در شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:41توسط پردیس | |

 

شعر هایم را مجــــــــوز ندادند...
ناگذیر؛
پاک میکنم ردِ بوســــــــه هایت را

کتابِ سفیدی در دستِ چاپ است

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:27توسط پردیس | |

گفتى مسافرى...و من آنقدر ساده ام كه سالهاست نماز دلم را شكسته ميخوانم...!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:16توسط پردیس | |

بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چراکه شانه های امروزی مثل بالشت های مسافر خانه اند،
خوب میدانم سر های زیادی را تکیه گاه بودند !!!

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:11توسط پردیس | |

 نخ آرامش دود می کنم !
به یاد نا آرامیهایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند . . .
یک نخ تنهایی ، به یاد تمام دل مشغولیهایم . . .
یک نخ سکوت ، به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام . . .
یک نخ بغض ، به یاد تمام اشکهای نریخته . . .
کمی زمان لطفا !! به اندازه یک نخ دیگر . . .
به اندازه قدمهای کوتاه عقربه . . .
یک نخ بیشتر تا مرگِ این پاکت نمانده . . .!!!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:7توسط پردیس | |

باختی در کار نیست

برای تو قلبم ریسک میکند...

یا میبرم...

یا میـــــــــــمیرم!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:59توسط پردیس | |

موهایم را آنقدر کوتاه میکنم تا خاطره انگشتانت را از یاد ببرند...

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:48توسط پردیس | |

مثل سیگارست،خاطره حال می دهد اما...

 از درون میپوساندت...

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:40توسط پردیس | |

من گمان میکردم

رفتنت ممکن نیست

رفتنت ممکن شد

  باورش ممکن نیست

+نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:23توسط پردیس | |

 

بسته ام

مثل چشمان سياهت

چترم را

 

ديگر باران است

كه آبرويم را مي خرد !

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:15توسط پردیس | |

غبطه می خورم ...

به " او "

که بیشتر از من

کنار تو نفس می کشد...!

+نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:11توسط پردیس | |

گاهی هوس میکنم در آغوشت حل شوم !باهمه سردیت،هنوز برایم گرمترین حس دنیایی ...!!

+نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:4توسط پردیس | |

یکدیگر را گم کرده ایم

تا یکی دیگر را پیدا کنیم

به همین سادگی!!!

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:18توسط پردیس | |

عادت ندارم درد دلم را ،


به همه کس بگویم ..! ! !


پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،


تا همه فکر کنند . . .


نه دردی دارم و نه قلبی

 

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت17:1توسط پردیس | |

 

به دنبال ویلچرى هــستم براى روزگـــار !..

 

 

ظاهرا پایى براى راه آمــــدن بامن ندارد...


+نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:41توسط پردیس | |

 

میدانی ؟؟تمام ِ روزهايي که سرگرمي ات بودم...

زنــدگـيــ ام بودي...!

+نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:31توسط پردیس | |

زنده ام ! نه از جانی که مانده...


از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند و کوتاه نمی آیند...!!!

+نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:28توسط پردیس | |

 

رفتنت آنقدرها هم که فکر میکنی فاجعه نیست!!!


 

مـن مثـل بیـدهـای مجـنون ایسـتاده می مـیرم...

+نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:25توسط پردیس | |

کـــلاغ پــر؟؟؟

 

 نه،کلاغ را بگذاریم برای آخر...

 نگاهـــت پــر...خاطراتـــت پــر...صدایـــت هم پــر...

 کـــلاغ پــر؟؟؟

 نه،کلاغ را بگذاریم برای آخر...

 جوانـــی ام پــر...خاطراتـــم پــر...مـــن هم پــر...

 حالا تـ ــو مانده ای و کــلاغ،که هیچوقت به خانه اش نرسید......

!

 

+نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:9توسط پردیس | |

به پشت سر نگاه میکنم

شاید هنوز کسی مرا دوست داشته باشد

اما افسوس:همه کاسه آب بدست منتظر رفتن من هستند!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:47توسط پردیس | |

درد مــن چشمـــــانی بــــود



كــه بــه مــن اشك هديـــه ميــــداد و بــه ديگــــران چشمـــــك ...!

 

+نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:43توسط پردیس | |

چه مهمانان بی دردسري هستند مردگان

نه به دستي ظرفي را چرک ميکنند

نه به حرفي دلي را آلوده

تنها به شمعي قانعند

واندکي سکوت......


حسين پناهي

+نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:35توسط پردیس | |

وقتی شیرها پاكتی اند...

وقتی پلنگها صورتی اند...

ایراد مگیر!!........

عشق ها ساعتی اند!!!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:8توسط پردیس | |

تو را چه به فرهاد؟

یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی.

تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار…

من باورت می کنم ...

+نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:6توسط پردیس | |

حـــــآلا که رفتی...

امآ بــــدون که دارمِـــت!!!

هســـتی...

همــیشه...

هرجـــآ...

فقط ...

در آغــــوش دیگری!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:54توسط پردیس | |

سکوتــــ مـــی‌کنــم !


بــه احتــرامِ آن همـــه حـــرفـــی...


کــه در دلـــم مـــرد.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:47توسط پردیس | |

خانه باشد طلبت سهراب...........

شانه ی دوست کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:2توسط پردیس | |

دستانت را در برابرم مشت میکنی

و میپرسی, گل یا پوچ؟



و من در دلم می گویم فقط دستانت...!!!

+نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:51توسط پردیس | |

خدایـــــ ـــا!

کمی بیـــــ ـــا جلوتر

میخواهـــــ ـــم در گوشت چیزی بگویـــــم...!

این یک اعتراف است...

من بی او دوام نمی آورم...

حتـــــ ــــــــی تا فردا صبح!!!!!

+نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:24توسط پردیس | |

قوانین فیزیک را به هم زده ای!
نبودنت وزن دارد !
تهی ... اما .. سنگین!


+نوشته شده در دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:,ساعت18:2توسط پردیس | |

تمام چیزی که باید از زندگے آموخت ،

 

تنها یــــک کلمه است

 

"مےگذرد"

 

ولے دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:44توسط پردیس | |

کَــســی چِ مــیــدانَــد؟!

کِ مَــن  هوشُ حَــواسَــمـ را . .

لا بــه لایِ تــــه  ریــشِ مــردانــه اَتـــ, گُــمـــ کــرده امـ؟!

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:36توسط پردیس | |

آنقدر نیستی

كــه گاهــی حــ ـس مـی كنـم


عشـــق را نِسیـــه به مـ ـن داده ای


بی تـابــــــــــــ ـم !

نقـ ـد می خــواهـمــ ـت میفهمی ؟!!!

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:32توسط پردیس | |

غمگینم...
چونان پیرزنی
که آخرین سربازی که از جنگ برمیگردد
پسرش نیست!!!

 

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:24توسط پردیس | |

مقداری طناب در خانه هست...

می آیی تا با هم طناب بازی کنیم؟

یا که...

گره اش بزنم بر سقف؟

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:51توسط پردیس | |

دل درد گرفته ام از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـيده ام

و تو

ته هیچکدام نبودی!!!

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:34توسط پردیس | |

 هوایت دستــــان سنگینــــی داشت

وقتی به سرم زد فهمــــیدم

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:54توسط پردیس | |

عاشقم گر نیستی

لطفی بکن نفرت بورز...

بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند...

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:51توسط پردیس | |